اشباع نظری (theoretical saturation)، نقطه ای در تحلیل کیفی است که در آن جمع آوری و تجزیه و تحلیل داده های اضافی به شما اطلاعات بیشتری درباره موضوع شما نمی دهد. در تحلیل کیفی که با مصاحبه انجام می شود مانند تحلیل داده بنیاد، مالتی گراندد، تحلیل مضمون، سنتز پژوهی، فراقوم نگاری و دیگر موارد تجزیه و تحلیل و جمع آوری داده ها به طور مکرر انجام می شود تا زمانی که به اشباع نظری برسید.
اشباع نظری به عنوان یک اصل روش شناختی در تحقیقات کیفی به مقبولیت گسترده ای دست یافته است. معمولاً نشان میدهد که بر اساس دادههایی که تاکنون جمعآوری یا تجزیه و تحلیل شدهاند، جمعآوری و/یا تجزیه و تحلیل بیشتر دادهها غیرضروری است.با این حال، به نظر می رسد عدم قطعیت در مورد نحوه مفهوم سازی اشباع و ناهماهنگی در استفاده از آن وجود دارد.
معیار قضاوت در مورد زمان توقف نمونه گیری از گروه های مختلف مربوط به یک دسته، اشباع نظری دسته است. اشباع به این معنی است که هیچ داده اضافی پیدا نمی شود که جامعه شناس بتواند ویژگی های این مقوله را توسعه دهد. از آنجایی که محقق بارها و بارها موارد مشابه را می بیند، از نظر تجربی اطمینان حاصل می کند که یک مقوله اشباع شده است. او تمام تلاش خود را می کند تا به دنبال گروه هایی باشد که تنوع داده ها را تا آنجا که ممکن است گسترش دهند، فقط برای اطمینان از اینکه اشباع بر اساس گسترده ترین طیف ممکن از داده ها در این دسته است.
در اینجا، تصمیمی که باید گرفته شود به نمونه گیری بیشتر مربوط می شود و عامل تعیین کننده نمونه گیری کافی با درجه توسعه یک مقوله نظری در فرآیند تحلیل ارتباط دارد. بنابراین اشباع نظری ارتباط نزدیکی با مفهوم نمونهگیری نظری دارد – این ایده که نمونهگیری بر اساس «شباهتها و تضادهای لازم مورد نیاز نظریه نوظهور هدایت میشود و باعث میشود که پژوهشگر «نمونهگیری، جمعآوری دادهها و تجزیه و تحلیل دادهها را ترکیب کند، نه اینکه آنها را بهعنوان یکسان رفتار کند.» مراحل جداگانه در یک فرآیند خطی.
اورکوهارت (۲۰۱۳) همچنین از دیدگاه نظریه زمینهای نوشت، اشباع نظری را این گونه تعریف میکند: «نقطهای در کدگذاری زمانی که متوجه میشوید هیچ کد جدیدی در دادهها رخ نمیدهد. نمونههای در حال افزایشی از همان کدها وجود دارد، اما هیچ کد جدیدی وجود ندارد، در حالی که گیون (۲۰۱۶) اشباع را به عنوان نقطهای در نظر میگیرد که در آن «دادههای اضافی منجر به هیچ موضوع اضطراری جدیدی نمیشوند». موضع مشابهی در مورد (عدم) ظهور کدها یا مضامین جدید توسط دیگران اتخاذ شده است. پی نوشت: این تعاریف تغییر تأکید را نشان می دهد و مدل دوم اشباع نظری را پیشنهاد می کند. در حالی که تمرکز در سطح تجزیه و تحلیل باقی می ماند، به نظر می رسد تصمیمی که باید گرفته شود به ظهور کدها یا مضامین جدید مربوط می شود، نه به درجه توسعه آنهایی که قبلاً شناسایی شده اند.
در هر دو رویکرد قیاسی و استقرایی، ما میتوانیم نقش اشباع نظری را درک کنیم، هر چند در هر مورد متفاوت باشد، زیرا رویکرد اساسی به تحلیل اساساً موضوعی است و معمولاً در زمینه مصاحبه یا مطالعات گروه متمرکز که شامل میشود، رخ میدهد. تعدادی از مطلعین شناسایی نقش اشباع نظری در رویکردهای کیفی که مبتنی بر رویکرد زندگینامهای یا روایی به تحلیل هستند، یا به طور کلیتر، شامل تمرکز ویژه بر گزارشهای منفرد خبرچین (مانند تحلیل پدیدارشناختی تفسیری) میشوند، چندان ساده نیست. در چنین مطالعاتی، تحلیل بیشتر بر روی رشتههای درون حسابهای فردی تمرکز میکند تا موضوعات تحلیلی. این رشته ها اساساً پیوسته هستند، در حالی که مضامین اساساً تکراری هستند.
در نظر گرفتن انواع مختلف تحقیقاتی که در آنها اشباع نظری ممکن است مشخص شود به روشن شدن اهدافی که در نظر گرفته شده است کمک می کند. هنگامی که در یک رویکرد قیاسی برای تجزیه و تحلیل استفاده می شود، اشباع نظری در خدمت نشان دادن میزانی است که داده ها مقوله های مفهومی تعیین شده قبلی را نشان می دهند، در حالی که در رویکردهای استقرایی بیشتر، و به طور خاص نظریه پایه، چیزی در مورد کفایت نمونه گیری در رابطه با توسعه نظریه می گوید. (اگرچه دیدهایم که روایتهای متفاوتی در مورد چگونگی دستیابی به این هدف وجود دارد).
در تحقیقات روایی، تشخیص نقش اشباع نظری دشوارتر است. به جای توسعه کافی نظریه، ممکن است دیده شود که «کامل بودن» یک گزارش بیوگرافیک را نشان می دهد. با این حال، میتوان این سؤال را مطرح کرد که آیا نقطهای که در آن داستان شرکتکننده بهعنوان «کامل» تفسیر میشود – احتمالاً همه چیزهایی را که به نظر میرسد مرتبط با تمرکز مطالعه است منتقل کرده است – در واقع، به طور مفید با مفهوم اشباع نظری توصیف میشود. فاصله ای که این ما را از عملیاتی شدن اشباع در رویکردهای کلی موضوعی دور می کند. علاوه بر این، ممکن است ما را به این سؤال سوق دهد که آیا اگر مفهوم سازی و کاربردهای بالقوه آن به طور گسترده گسترش یابد، خطر از دست دادن انسجام و کاربرد اشباع وجود دارد یا خیر.
در نهایت می توان گفت کسب نقطه اشباع، به نوعی پایایی تحلیل کیفی را نشان می دهد.
برای آموزش بیشتر دستیابی به اشباع نظری در تحلیل کیفی بر روی لینک زیر کلیک نمایید.