سرمایهگذاری عبارت است از عدم استفاده از منابع در زمان حال و به جریان اقتصادی انداختن آن به امید به دست آوردن منابع جدید در آینده که منابع جدید از منابع فعلی دارای ارزش بیشتری باشد. شایان ذکر است در این فرایند نرخ بهره، تورم و بازده مورد انتظار نیز میبایست بررسی شود. کارایی سرمایهگذاری مستلزم آن است که از یک سو، از مصرف منابع در فعالیتهایی که سرمایهگذاری در آن بیش تر از حد مطلوب انجام شده است ممانعت شود(جلوگیری از بیش سرمایهگذاری) و از دیگر سو، منابع به سمت فعالیتهایی که نیاز بیشتری به سرمایهگذاری دارد، هدایت گردد(جلوگیری از کم سرمایهگذاری).
به طور مفهومی، کارایی سرمایهگذاری زمانی حاصل میشود که شرکت، فقط، در تمامی طرحهایی با ارزش فعلی خالص و مثبت سرمایهگذاری کند. درواقع، برخی از نواقص بازار سرمایه مانند عدم تقارن اطلاعاتی و هزینههای نمایندگی، میتواند به فرآیند سرمایهگذاری بیشتر از حد یا سرمایهگذاری کمتر از حد منتهی گردد. به این مفهوم که نه پروژههای با ارزش فعلی خالص مثبت (سرمایهگذاری کمتر از حد) و نه پروژههای با ارزش فعلی خالص منفی (سرمایهگذاری کمتر از حد) رد نمیشود، است.
حداقل دو عامل تعیین کننده برای کارایی سرمایهگذاری وجود دارد. اول اینکه، یک شرکت برای تامین مالی فرصتهای سرمایهگذاری خود، نیاز به افزایش سرمایه دارد. در یک بازار کامل، همه پروژههای با خالص ارزش فعلی مثبت بایستی تامین مالی شوند، اگر چه متون سرمایهگذاری بیان میکنند که شرکتهایی با محدودیتهای تامین مالی مواجه اند که، توانایی مدیران برای تامین مالی پروژههای بالقوه، محدود شده باشد. دومین عامل کارایی سرمایهگذاری بیان میکند که، حتی اگر شرکت تصمیم به افزایش سرمایه بگیرد، ضمانتی وجود ندارد که سرمایهگذاریهای صحیح انجام شود. اغلب تحقیقات انجام شده، نشان میدهد که انتخاب بد یک پروژه، شرکت را به سوی سرمایهگذاری بیشتر از حد سوق میدهد.
میتوان معاملات با اشخاص وابسته را با تئوری نمایندگی که در آن به نقش مدیریت در مصرف منابع به نقع خود اشاره دارد مرتبط دانست. بر این اساس معاملات با اشخاص وابسته که غالبا به نفع مدیران و به زیان سهامداران است نوعی مصرف منابع در راستای تامین منافع مدیران محسوب میشود. تجربه نشان داده است که معاملات با اشخاص وابسته نه تنها میتواند باعث ایجاد اختلال در امر ارزش آفرینی برای سهامداران شود، بلکه میتواند موجبات فروپاشی شرکتها را نیز فراهم آورد، به همین دلیل بود که پس از ورشکستگی انرون، کنگره آمریکا قانون ساربینز آکسلی را به تصویب رساند که در بخشی از ان به معاملات با اشخاص وابسته اشاره دارد و بر همین اساس بود که سازمان بورس اوراق بهادار آمریکا قوانینی سخت گیرانه درباره لزوم افشای معاملات با اشخاص وابسته برای شرکتهای پذیرفته شده وضع کرد.
تصمیم گیری احساسی سرمایه گذاران در بازار سرمایه موجب انحراف قیمت سهام از قیمتهای واقعی (بنیادی) میگردد. هنگامیکه سرمایه گذاران دچار خوش بینی میشوند، ممکن است از اطلاعات منفی چشم پوشی کرده و تحت تاثیر اطلاعات مثبت سهام را بیش از میزان واقعی ارزیابی کنند. برعکس، هنگامیکه سرمایه گذاران دچار بدبینی میشوند، ممکن است از اطلاعات مثبت چشم پوشی کرده و تحت تاثیر اطلاعات منفی قیمت سهام را کمتر از میزان واقعی ارزیابی کنند.
هنگامی که قیمت سهام بیش از واقع قیمت گذاری شود هزینه سرمایه کاهش پیدا میکند. در این صورت، براساس تئوری زمان بندی بازار، مدیران برای دستیابی به منابع مالی سهام جدید منتشر خواهند کرد.پس از این که مدیران به منابع مالی کافی برای سرمایهگذاری دست یافتند ممکن است سرمایهگذاریهای شرکت را افزایش دهند.
اگر مدیران بدون ارزیابی دقیقی اقدام به افزایش سرمایهگذاریهای شرکت کنند، ممکن است منابع را در پروژههایی با خالص ارزش فعلی منفی هدر دهند که پدیده بیش سرمایهگذاری شکل میگیرد. اما اگر قیمت سهام شرکت کمتر از واقع قیمت گذاری شود هزینه سرمایه افزایش پیدا میکند. در چنین مواقعی مدیران سهام جدیدی منتشر نخواهند کرد و ممکن است با مدنظر قرار دادن سیاست کاهش سرمایهگذاریهای شرکت، از پروژههایی با خالص ارزش فعلی مثبت صرف نظر نمایند که پدیده کم سرمایهگذاری به وجود خواهد آمد.
ممنونم از مطالب مفیدتون