نظام اعتیادی، قبل از هر چیز، یک نظام بسته است. بسته است، چون، برای افرادی که آنها را در بر گرفته است، گزینهها و حق انتخابهای کمی به لحاظ ایفای نقشهاو ابزار رفتارها و حتی شیوهی فکر کردن و چگونگی ادارک پیرامون خود که تشخیص و پیگیری آنها، حق هر انسانی است، قائل میشود.
این نظام، فرد را درگیر ،رآیندها و راهکارهای اعتیادآور و الگوهای تفکر اعتیادی میسازد و حتی اگر ما به یک ماده یا فرآیند معتاد نباشیم ( که البته در این جامعه، امری غیر معمول است)، به خاطر اینکه نظام اعتیادآور برای جامعه همچون قاعده و هنجار شده است، فرآیندهایش همیشه در دسترس و پیش روی ما هستند و میتوانند هر لحظه توسط هر شخصی مورد استفاده قرار گیرد.
نظام اعتیادی، همان فرد معتاد است و فرد معتاد، همان نظام اعتیادی است و به عبارت دیگر،
نظام اعتیادی دارای همه ی ویژگی های فرد معتاد است و فرد معتاد هم دارای همان ویژگیهای جامعه اعتیادی است.
سازکار اصلی دفاعی در نظامهای اعتیادی انکار است که بسته بودن نظام را ممکن میسازد. این نوع از دفاع روانی یک امر طبیعی و سالم است هر فردی بنابر ضرورت نیازمند آن است که از نظر روانی حمایت شود مکانیسم های دفاعی در چنین اوضاع و احوالی هم سالم هستند و هم مفید. اما هنگامی که این شیوه ها حالتی خشک و انعطاف پذیر به خود بگیرند و اجازه ندهند که فرد در دوره های زمانی طولانی واقعیت های عینی را درک کند، مکانیسم های دفاعی به اموری غیر سالم و خطرناک تبدیل می شوند.
در زبان اصطلاح اعتیاد، اکثریت غالب معتادان انکار میشوند که اعتیاد آنان به صورت یک مشکل و مساله جدی در آمده است ان زمانی هم که وجود مشکل را در مییابند، معمولا انکار می کنند که راه حلی برای مشکل اعتیاد آنان وجود دارد در رابطه با اعتیاد می توان سه شیوه اساسی انکار را مشاهده کرد اول اینکه بعضی از معتادان با خودآگاه مقدار مصرف مواد خود را کم و ناچیز جلوه می دهند.
دوم اینکه بعضی دیگر از این که مصرف مواد مخدر آنها به صورت یک مشکل و مساله جدی در آمده بود آگاهی محدودی داشته و حساسیت واقعی اعتیاد خود را به حداقل درک و بیان می کنند سوم اینکه: تعدادی دیگر از معتادان معتقد هستند که مصرف مواد مخدر پیامدهای خلاف و ناگوار چندانی را برای آنان نداشته است و حال آنکه در واقع مصرف مواد مخدر اثرات و نتایج ناگوار شدیدی برای خودشان و دیگران داشته است. معتادان غالبا از مکانیسم انکار برای آغاز نمودن مجدد مصرف مواد مخدر ادامه به مصرف مواد مخدر به رغم پیامدهای خلاف و ناگوار آن، تبیین مشکلات مربوط به مواد مخدر و برای اجتناب و سرپیچی از درمان و بهبودی استفاده می کنند.
طرز تلقی معتادان غالبا ( تفکر همه یا هیچ) و سبک زندگی و رفتارهای آنان بسیار خشک و انعطاف ناپذیر ( افراط و تفریط ) می باشد در حالی که همه اطرافیان به راحتی اثرات مخرب و مهلک اعتیاد و رفتارهای غیر متعارف آنان را می بینند خود آنان سرسختانه و به نحو انعطاف ناپذیری وجود هر گونه مشکل را انکار می کنند چون برای ادامه مصرف و به حق جلوه دادن رفتارهای خودشان در مقابل اوامر و توصیه های دیگران نیازمند یک سپر دفاعی هستند تا بتوانند در برابر مخالفت دیگران از خودشان دفاع کنند.
اغتشاش و آشفتگی ویژگی دیگر نظام اعتیادی است. اغتشاش و آشفتگی نقشی حیاتی در نظام اعتیادی یازی میکند. اغتشاش و آشفتگی مانع میشود که افرد مسئولیتهای خودشان را بپذیرند. آشفتگی و هرج و مرج، ما را از آنچه به واقع در حال رخ دادن است، غافل و بی خبر نگه میدارد.
خودمحوری یا خودمداری، یکی دیگر از ویژگیهای برجسته معتادان و نظام اعتیادآور است. ساده ترین تعریف خودمحوری عدم توانایی در تمایز بین خود و دیگری است. به طور خاص، این نارسایی منجر به عدم تشخیص فرد در ارتباط بین واقعیت های عینی و پیش فرض های ذهنی می شود. خودمحوری در نظام های اعتیادی فقط به معنادی خودخواهی نیست. بلکه به معنای این هم هست که معتاد و نظام های اعتیادی خود را تیدیل به مرکز و قطب عالم میسازند. بنابراین هر چیزی که رخ بدهد آنها آن را به عنوان تهدید یا تایید خود تلقی میکنند و یا آن را بر له یا علیه خود به کار میگیرند.
از نظر شایف: ناصادقی و دروغگویی، کمالگرایی، توهم، توهم کنترل و هموابستگی از ویژگیها دیگر نظام اعتیادی میباشد.
به چهار شکل عمدهی میتوان اعتیاد در سازمان را تعریف نمود:
۱- سازمان های که در آنها شخص کلیدی و تعیین کننده، معتاد است.
۲- وقتی بیماریمان را با خود به درون سازمان میبریم.
۳- سازمان به مثابه ماده اعتیادی
۴- سازمان به مانند یک معتاد
بروز رفتارهای منفی در سطوح مختلف سازمان همواره از دغدغههای مدیران بوده است. در بیشتر سازمانها، خشونت، قلدری، تجاوز، ترور شخصیت، تعارض و سایش اجتماعی همیشه وجود داشته است. در بررسی جوز (۲۰۱۰) مشخص شد یکی از علل اصلی وجود رفتارهای خشونتآمیز در سازمان، نبود معنویت است. همچنین دیکونیک(۲۰۱۳) در پژوهشهای خود از نبود جوّ اخلاقی مناسب در بین سطوح مختلف سازمان بهعنوان یکی از دلایل وجود رفتارهای خشونتآمیز و منفی در سازمان نام میبرد.صاحبنظران به سایش اجتماعی نیز بهعنوان یک رفتار غیر اخلاقی توجه کردهاند.
از نمونه رفتارهای انحرافی معطوف به سازمان میتوان به دزدی اموال سازمان، تخریب اموال سازمان، نافرمانی از سرپرستان و مدیران، تاخیر و غیبت بدون هماهنگی و اطلاع قبلی، مصرف مواد در محیط کار؛ و از نمونه رفتارهای انحرافی معطوف به افراد میتوان به دزدی از همکاران یا مراجعان، انجام شوخی رکیک با همکاران، به خطر انداختن عمدی همکاران، افشای رازهای دیگران علیرغم میل باطنی آنها و مواردی از این دست اشاره کرد. چند دهه تلاش پژوهشی به شناسایی و معرفی عوامل مختلف شخصی و موقعیتی که هر یک به نوعی میتوانند زمینه کاهش یا افزایش رفتارهای انحرافی را پدید آورند، منجر شده است.
پژوهشهای اندکی، پیشایندهای رفتارهای نامحترمانه در محیط کار را بررسی کرده است. تحقیقات نشان دادهاند که عواطف مثبت و منفی با رفتارهای نامحترمانه در محیط کار رابطه دارند. “نظریه رویدادهای عاطفی” ویزو کروپونزانو (۱۹۹۶) بیان میکند که بعضی از رفتارهای کاری واکنشهایی هستند که کارکنان به تجارب عاطفی کار نشان میدهند. این نظریه به حوادث برجستهای در زندگی فرد اشاره میکند که واکنشهای هیجانی و تغییر خلقی را فرا میخواند و پیش بینی میکند که تندی یا بیاحترامی حوادث مهمی هستند که میتواند آغازگر هیجانات منفی در فرد باشند که باعث بروز رفتارهای نامحترمانه در محیط کار میشوند.
نظریه برابری، ضمن تاکید بر اهمیت احساس عدالت کارکنان نسبت به منصفانه بودن رفتار سازمان با آنها، چنین ادعا میکند که اگر کارکنان احساس کنند با آنها ناعادلانه برخورد شدهاست، برانگیخته میشوند تا عدالت را برقرار سازند. در ویرایش جدید نظریه برابری، چنین اظهار میشود که افراد”دریافتی خود” را با “دریافتی دیگران از سازمان” مقایسه میکنند، اگر با این مقایسه به نتیجه برسند که برخورد سازمان با کارکنان به طور نسبی غیر منصفانه است، احساس بیعدالتی کرده و برای کاهش این بیعدالتی تلاش میکنند. البته افراد میپذیرند که کارکنان توانمندتر، دریافتی بیشتری داشته باشند، مشروط بر آنکه کار بیشتری نیز انجام دهند یا برای انجام کار (از حیث سطح دانش و تجربه) واقعا آمادهتر باشند.
مدل تنیدگی شغلی توسط اسپکتوز (۱۹۹۸) تدوین شده، استدلال میکند که تنیدگی شغلی مانند ادراک بیعدالتی در محیط کار به تجربه عواطف منفی منجر میشود که به نوبه خود افراد را به ارتکاب رفتارهای نامحترمانه سوق میدهد. علاوه بر این مطابق با نظریه برابری وقتی بیانصافی ادراک میشود، کارکنان احساس ناخوشایندی میکنند و برانگیخته میشوند تا راههایی برای بازگرداندن برابری انجام دهند و با استفاده از مکانیسمهایی از قبیل رفتارهای نامحترمانه ممکن است این توازن را برقرار کنند و بنابراین کارکنانی که بیانصافی را ادراک میکنند، با انجام رفتارهای نامحترمانه به دنبال باز گرداندن این توازن هستند.
همچنین کارکنانی که در سازمان احساس میکنند در محیط کار با آنان منصفانه رفتار نمیشود، ممکن است به انجام رفتارهای نابارور اقدام کنند.
” نظریه تبادل اجتماعی” “نظریه برابری و “مدل تنیدگی شغلی/هیجان/رفتارنابارور”.نیز گویای همین مطلب میباشند.
نظریه حفظ منابع هاب فول(۱۹۸۸) بیان میکند که افراد تلاش میکنند منابع با ارزش خود (برای مثال حرمت خود و مهارت) را حفظ کنند، افزایش دهند و از آن حفاظت نمایند. بر طبق این الگو افراد با در نظر گرفتن منابع خود فعالیت و ارتباطات اجتماعی را در سازمانها تنظیم میکنند. در این الگو از دست دادن منابع برای افراد استرسزا میباشد، از این رو رفتارهای نامحترمانه و انتقام را به عنوان مکانیسمی در واکنش به رویدادهای استرسزا (تجربه رفتارهای نامحترمانه) که بر روی شخصیت تاثیر میگذارند، انجام میدهند و از این طریق منابعشان را حفظ میکنند.
طبق این نظر قربانیان رفتارهای نامحترمانه به دلیل دفاع از هویت اجتماعیشان، عمل مرتکب شونده را تلافی میکنند. به این ترتیب مرتکب شونده اصلی دوباره تلافی میکند و رفتارهای نامحترمانه دوباره ادامه پیدا میکند.حتی ممکن است این رفتارهای خفیف به رفتارهای شدیدتری منجر شوند. بنابراین یکی دیگر از پیشایندهای ارتکاب رفتارهای نامحترمانه تجربه این گونه از رفتارها میباشد