هوش فرهنگی ویژگی یا مهارتهایی است که افراد واجد آن در حداقل زمان و با کمترین تنیدگی در کنش متقابل با فرهنگ غیر خودی سازگار میشوند. این دو واژه (هوش و فرهنگ) از آن جهت با هم به کار گرفته شدهاند که یک رابطه معنیداری با هم دارند. همانگونه که فردی هنگام رویارویی با فرهنگی متفاوت از فرهنگ خود، درصدد است که عناصر آن فرهنگ را همانگونه که در آن تعریف و تبیین شده دریابد، پس میتواند رفتار خود را در خلال تجربه بین فرهنگی اش سازگار کند.
مفهوم هوش فرهنگی برای نخستین بار توسط ایرلی و انگ(۲۰۰۳) از محققان مدرسه کسب و کار لندن مطرح شد. این دو، هوش فرهنگی را قابلیت یادگیری الگو های جدید در تعاملات فرهنگی و ارائه پاسخ های رفتاری صحیح به این الگوها تعریف کرده اند. آنها معتقد اند: در مواجهه با موقعیت های فرهنگی جدید، به زحمت می توان علائم و نشانه های آشنایی یافت که بتوان از آنها در برقراری ارتباط سود جست. در این موارد، فرد باید با توجه به اطلاعات موجود، یک چارچوب شناختی مشترک تدوین کند، حتی اگر این چارچوب درک کافی از رفتارها و هنجار های محلّی نداشته باشد. تدوین چنین چارچوبی تنها از عهده کسانی برمی آید که از هوش فرهنگی بالایی برخوردار باشند. بر اساس این تعریف، هوش فرهنگی، هوشی متفاوت از هوش اجتماعی وعاطفی به شمار می رود.
در تعریفی دیگر، پیترسون(۲۰۰۴) هوش فرهنگی را یک قابلیت فردی برای درک، تفسیر و اقدام اثربخش در موقعیت هایی دانسته که از تنوع فرهنگی برخوردارند و با آن دسته از مفاهیم مرتبط با هوش سازگاراند که هوش را بیشتر یک توانایی شناختی می دانند). مطابق با این تعریف، درواقع، هوش فرهنگی با تمرکز بر قابلیت های خاصی که برای روابط شخصی باکیفیت و اثربخشی در شرایط فرهنگی مختلف لازم است، بر جنبه ای دیگر از هوش شناختی تمرکز دارد. هوش فرهنگی هم چنین بینش های فردی را دربر می گیرد که برای انطباق با موقعیت ها و تعاملات میان فرهنگی و حضور موفق در گروه های کاری چند فرهنگی مفید است.
جهت تکامل هوش فرهنگی لازم است مراحل زیر پشت سر نهاده شود.
مرحله اول- واکنش به محرک های خارجی: نقطه شروع توسعه فرهنگی، بی تعصبی نسبت به قواعد و اصول فرهنگی خود و برخورد مناسب با الگو های فرهنگی خود و برخورد مناسب با الگو های فرهنگی متفاوت است. افرادی که برخورد بسیار کمی با سایر فرهنگها داشتهاند یا علاقه ای به سایر فرهنگها ندارند و در این مرحله جای میگیرند.
مرحله دوم- شناخت هنجار های دیگر فرهنگها و تمایل به دانستن مطالب بیشتر در مورد آنها. افراد در این مرحله سعی میکنند. به نجوی پیچیدگی فرهنگی و محیط را درک کنند و در پی یافتن قوانین عملی باشند که راهنمای رفتارشان باشد.
مرحله سوم- همراهی با قواعد و هنجار های سایر فرهنگها. مطلق گرایی کنار میرود و نوعی درک عمیق از تنوع فرهنگی آغاز میشود، درک واکنش رفتاری مناسب در موقعیت های فرهنگی مختلف عمیق تر میشود ولی تجلی آن در رفتار به تلاش بیشتری نیاز دارد و هنوز رفتارها ناشیانه است. افراد در این مرحله می دانند که در موقعیت های مختلف فرهنگی چه باید بکنند. چه باید بگویند. اما این کار به تأمل نیاز دارد و رفتار ایشان غالبأ طبیعی به نظر نمیرسد.
مرحله چهارم- تلفیق هنجار های فرهنگی متمایز در رفتار های جایگزین. افراد هر لحظه مجموع های از
رفتارها را مد نظر دارند و به راحتی میتوانند یکی از آنها را انتخاب کنند. آنها در برخی از فضا های متفاوت
چنان راحت برخورد میکنند که گویا از همان فرهنگ هستند.
مرحله پنجم- کنش رفتاری بر مبنای شناخت دقیق شیوه تغییر فرهنگ بدون اینکه کسی متوجه شود. افرادی که از هوش فرهنگی بالایی برخوردارند به سرعت متوجه تغییرات بستر فرهنگی میشوند. این افراد به راحتی از عهده تفاوت های ظریف فرهنگی بر میآیند و کنش های فرهنگی را خودبخود چنان تنظیم می کنند.
در رابطه با عناصر و ابعاد تشکیل دهنده هوش فرهنگی، دیدگاهی واحد وجود ندارد. اندیشمندان و محققان از مناظر گوناگون به این سازه پرداختهاند. البته تفاوت دیدگاه ها بسیار جزئی است و در بعضی موارد توافق نظر هم وجود دارد. مروری بر ادبیات مربوط به هوش فرهنگی محقق را به این نتیجه میرساند که اندیشمندان و پژوهشگران حوزه هوش فرهنگی بر دو موضوع کلیدی با یکدیگر توافق دارد: نخست اینکه همه آنها هوش فرهنگی را ساز های چند بعدی میدانند و دوم اینکه هوش فرهنگی سازه ای با سه یا چهار بعد تعریف شده است در ادامه نظریات مختلف عنوان میشود. بر اساس تقسیمبندی مرکز مطالعات هوش فرهنگی، هوش فرهنگی به سه بخش انگیزه، دانش و رفتار فرهنگی تقسیم میشود. رزوکومار (۲۰۰۸) هوش فرهنگی را شامل سه بعد شناختی، انگیزشی و رفتاری داشته اند. ارلی و انگ (۲۰۰۳) از سه بعد ذهنی، انگیزشی و رفتاری سخن گفته اند و سپس بعد ذهنی را به دو بعد فرعی شناختی و فراشناختی تقسیم بندی کرده اند.
منعکس کننده فرایند های ذهنی است، که افراد برای تحصیل وتفهم دانش فرهنگی به کار میبرند. توانایی های مرتبط شامل برنامه ریزی، زیرنظر قرار دادن و بازبینی مدل های ذهنی، هنجار های فرهنگی برای کشورها و گروه های مردم است. افراد با هوش فرهنگی فراشناختی بالا از توجهات و هنجار های جوامع مختلف قبل از تعاملها و در خلال آن آگاهند. این افراد پیش فرض های فرهنگی را زیر سوال میبرند و مدل های ذهنی خود را در خلال و پس از تجارب مرتبط اصلاح میکنند.
بعد فراشناختی نوعی آمادگی و مشارکت هوشیارانه و فعال در تعامل های بین فرهنگی، تعدیل و اصلاح کردن آگاهیها و دانش قبلی و توانمندی در ارتقاء بعد شناختی از هوش فرهنگی تلقی میشود. نلسون(۲۰۱۲) معتقد است اصطلاح هوش فرهنگی فراشناختی به سطح آگاهی فرهنگی هوشیارانه در خلال تعامل های بین فرهنگی مربوط است. از نظر وی افراد قوی در هوش فرهنگی فراشناختی به طور آگاهانه پیش فرض های خود درباره سایر فرهنگها را زیر سئوال میبرند، آن را در خلال تعاملها بروز میدهند و دانش فرهنگی خودشان را به هنگام تعامل با فرهنگ های دیگر تعدیل و سازگار میکنند.
به نظر نلسون هوش فرهنگی فراشناختی شامل استراتژی های شناختی سطح بالاتر است که به افراد اجازه میدهد مکاشفها و قوانین جدیدی را برای تعامل اجتماعی در محیط فرهنگی نوین و بدیع از طریق ارتقای پردازش اطلاعات در یک سطح عمیق تر توسعه دهند