پدیدارشناسی

پدیدارشناسی

پدیدارشناسی

پدیدارشناسی (phenomenology)، یک روش تحقیق کیفی است و در رشته‌های جامعه‌شناسی و روان‌شناسی به عنوان یک عرصه‌ی تحقیق استفاده می شود. پدیدارشناسی ترجمه واژه فنومنولوژی است. فنومنولوژی به معنای ارایه‌ شرحی- یک لوگوس- از پدیدارهای گوناگون است. به عبارت دیگر فنومنولوژی به شرح شیوه‌های مختلفی می‌پردازد که در آن‌ها اشیا می‌توانند پدیدار شوند.

ادموند هوسرل (۱۹۳۸-۱۹۵۹) را می‌توان بنیان­گذار پدیدارشناسی دانست. در این صورت باید “پژوهش‌های منطقی” او را نخستین فرازمان این جنبش در نظر گرفت.

«فنومنولوژی یا پدیده شناسی یک فلسفه و نیز یک روش تحقیق است و در رشته‌های جامعه‌شناسی و روان‌شناسی به عنوان یک عرصه‌ی تحقیق استفاده شده و می‌شود. به نوشته‌ی پولیت و هانگلر (۲۰۰۰) فنومنولوژی به بررسی تجربیات انسان‌ها می‌پردازد. سوال این تحقیقات آن است که جوهره‌ی پدیده‌هایی که توسط مردم تجربه شده است چیست؟ محقق فنومنولوژیست معتقد است که در پدیده‌ها و تجربیات زندگی جوهره‌هایی وجود دارند که قابل فهم و بررسی هستند، از این رو به پردازش پدیده‌های ذهنی می‌پردازد که جوهره‌ی اساسی واقعیات در آن نهفته است»

مفهوم پدیدارشناسی

روش پدیدارشناسی در صدد درک لایه‌های عمیق معنایی تجربه‌های زیسته‌ی برخی افراد درباره‌ی یک مفهوم یا پدیده است. این روش به بررسی ساختار آگاهی در تجربه‌های انسانی می‌پردازد.  پونتی(۱۹۶۲)،‌ فنومنولوژی را روش و فلسفه‌ی فرانگری می‌داند که به فهم بهتر و مطالعه‌ی جوهره‌ی پدیده‌ها اهمیت می‌دهد و می‌کوشد تا توضیحی مستقیم از پدیده‌ها و تجربیات انسان ما به همان‌گونه که هستند و در زمان، مکان و جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، فراهم نماید بدون این که تئوری درباره‌ی علت یا منشأ روانی یا علل علمی، تاریخی و اجتماعی آن‌ها داده شود.

پدیدارشناسی در صدد دستیابی به درک عمیق ­تر ماهیت یا معنای تجربه­ های روزمره­ ی ما است. هرچیزی که خود را در عرصه­ ی آگاهی نمایان می­ سازد به طور بالقوه برای پدیدارشناسی جالب است، خواه چیزی واقعی باشد یا تخیلی، به طور تجربی سنجش ­پذیر باشد یا به­صورت ذهنی حس شود. آگاهی تنها ابزار دسترسی است که انسان­ ها نسبت به جهان دارند. از این رو، همه­ ی آن­چه ما می­ توانیم بدانیم باید خود را به آگاهی بنمایاند. آن­چه خارج از آگاهی قرار می ­گیرد، خارج از مرزهای زیسته ­ی ممکن ما نیز قرار می­ گیرد. یک شخص نمی­ تواند در مورد تجربه­ ی زیسته تامل نماید، در حالی که از طریق تجربه، زندگی می ­کند.

روش تحقیق پدیدارشناسی

تحلیل پدیدارشناختی از دشوارترین شیوه‌های تحقیق یا تحلیل داده است، زیرا بعد فلسفی آن بسیار وسیع‌تر و سنگین‌تر از بعد عملی آن است. هدف تحلیلِ پدیدارشناختی، درک و استخراج معنای موجود در پدیدار یا ذات پدیده‌ی مورد مطالعه است. این فلسفه یا روش در واکنش به رویکرد عین‌گرای اثبات‌گرایی پدید آمد که با منطق قیاسی- فرضیه‌ای سعی داشت تا واقعیت‌های اجتماعی را از عینک یا عینک‌های نظری از پیش تعیین شده مشاهده کند.

از این رو، پدیدارشناسی در صدد است تا پدیده‌ها را با اتکای به مشخصه‌ها و ویژگی‌های(ذات­ها/جوهره­ ها) خودشان توضیح دهد. در این شیوه تحلیل، محقق باید با رها کردن خود از دام همه عادت واره های فکری پیشین، پرهیز از کاربرد هرگونه نظریه با فرضیه راهنما و اپوخه‌ی پدیده‌ی مورد مطالعه (فرآیند در پرانتزگذاری) آن را توصیف کند.

پدیدار شناسی اسپیگلبرگ

اسپیگلبرگ (۱۹۶۵ و ۱۹۷۵) طرحی پدیدار شناختی پیشنهاد می­دهد که دارای ۶ گام هسته یا کلیدی است. در هر یک از این گام­ها، بعد یا ابعاد خاصی از پدیده ­ی تحت مطالعه مورد بررسی پدیدار شناختی قرار می­ گیرد:

گام اول: پدیدارشناسی توصیفی

این گام متضمن«کاوش، تحلیل و توصیف مستقیم یک پدیده خاص-تا چه حد ممکن آزاد از پیش ­فرض­ها- به هدف حداکثر تجلی شهودی آن است». هدف این گام تحلیلی، تحریک دریافت و تجربه­ی زیسته­ی فرد، ضمن تاکید بر غنا، وسعت و عمق این تجربه ­ها است. اسپیگلبرگ (۱۹۶۵ و ۱۹۷۵) سه مرحله را در این نوع پدیدارشناسی از هم تشخیص داده است:

الف- شهود: این مرحله پدیدارشناسی مستلزم آن است که محقق به طور کامل در پدیده ­ی مورد مطالعه غوطه­ور شده و گامی فرایندی است که به آن وسیله محقق به دانستن در مورد پدیده- آن طور که توسط مشارکت کننده ­ها توصیف می­شود، بپردازد.

ب- تحلیل: دومین گام، تحلیل پدیدارشناسی است که عبارت است از شناسایی ذات پدیده ­ی مورد بررسی براساس داده ­های به دست آمده و این طور که چه طور این داده ­ها ارایه ­شوند.

ج– تشریح: هدف از مرحله­ی تشریح، ارتباط دادن و به نگارش درآوردن توصیف­های شفاهی و عناصر اساسی پدیده است. تشریح مبتنی بر طبقه بندی یا گروه ­بندی ذات­ های پدیده است. محقق باید از تشریح خام پدیده اجتناب کند.

گام دوم: پدیدارشناسی ذات

«این مرحله پدیدارشناسی مستلزم آزمون پدیده از طریق داده­های به دست آمده در فرآیند جستجوی تم­ها، ذات­های مشترک و تثبیت الگوهای روابط مشترک به وسیله­­ی پدیده­ی خاص است. هدف این مرحله، شناسایی این نکته است که چه چیزی در توصیف پدیده ذاتی است و چه چیزی تصادفی».

گام سوم: پدیدارشناسی نمود

«این گام پدیدارشناسی عبارت است از توجه و پرداختن به شیوه­ هایی که در آن پدیده ­ی مورد بررسی، نمود می یابد. محقق در این مرحله به مشاهده ­ی شیوه­ های متفاوتی می­ پردازد که اُبژه خود را در آنها نمایان می­سازد. پدیدارشناسی نمود:”می ­تواند مفهوم پایان­ ناپذیری رویکردهایی را نشان دهد که از طریق  آنها جهان به ما اعطا می­شود”».

گام چهارم: پدیدارشناسی سازه ­ای

در این مرحله پدیدارشناسی به مطالعه­ ی پدیده ­ها آن گونه که در آگاهی ما تثبیت و “ساخته” می­ شوند، پرداخته می­شود. «پدیدارشناسی سازه ­ای: به معنای فرآیندی است که در آن پدیده در آگاهی ما “شکل می ­گیرد”، به موازات این که ما از تاثیرهای نخستین به سمت “تصویر” کامل از ساختار آنها پیش می­رویم».

گام پنجم: پدیدارشناسی تقلیلی

«این مرحله پدیدارشناسی گرچه به عنوان یک فرآیند جداگانه عنوان شده، اما به طور هم­زمان در سراسر پژوهش پدیدارشناسی دنبال می ­شود. محقق پیوسته سوگیری­ ها، مفروضات و پیش ­فرض­ های شخصی خود را بررسی کرده و این باورداشت­ها را جهت دستیابی به ناب­ترین توصیف از پدیده ­ی مورد مطالعه کنار می­ گذارد. این مرحله برای دستیابی و حفظ عینیت در روش پدیدار شناختی جنبه ­ای اساسی دارد».

گام ششم: پدیدار شناسی تاویلی

این راهبرد «نوع خاصی از تفسیر پدیدارشناسی است و برای پرده برداری از معانی پنهان شده ­ی دیگر پدیده­ ها طراحی شده است. در این خصوص، گادامر اظهار می ­دارد که تاویل شکاف بین آنچه را که در دنیای ما آشنا است و آنچه ناآشنا است، پل می­زند. وی در این باره می­ گوید که حوزه ­ی کاربرد تاویل، ترکیبی از همه­ی موقعیت­ هایی است که در آنها ما با معانی برخورد می­ کنیم که بلاواسطه قابل درک نیستند، اما به کوشش تفسیری نیاز دارند».

«عناصر بنیادی این شیوه­ ی شناختی (فلسفه­ی تاویلی و بررسی تفسیری) با کارهای ریکور، هایدگر و گادامر پیوند دارد. ۳ گام عمده در فرآیند پدیدارشناسی تاویلی وجود دارند که عبارتند از:

الف- خوانش بومی: در این فرآیند پدیدارشناسی، محقق متن را چونان یک کل منجسم و به هم مرتبط می­خواند تا با آن متن آشنا شده و به صورت بندی اندیشه­ ها درباره ­­ی معنای آن متن جهت تحلیل بیشتر بپردازد.

ب– تحلیل ساختاری: این مرحله پدیدارشناسی به شناسایی الگوهای اتصال معنادار اختصاص داشته و غالباً به آن چون “خوانش تفسیری” ارجاع می­شود.

ج- تفسیر کل: این مرحله پدیدارشناسی شامل تأمل درباره­ی خوانش اولیه در امتداد با خوانش تفسیری است تا فهم جامع یافته­ ها میسر گردد.

فرآیند پدیدارشناسی تاویلی دورانی است نه خطی:« در درون فرآیند دورانی، روایت­ ها به طور همزمان با تفسیرهای در حال ظهور بررسی شده و از منظر هیچ داستان یا بستر هیچ فرد مطلعی اغماض نمی ­شود.

منبع

link.springer.com

 

 

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

مدیر آماری