روش کلایزی (Collaizi)، یکی از انواع روش پدیدارشناسی در تحقیقات کیفی است که در هفت گام انجام می شود. تحلیل پدیدارشناسی از دشوارترین شیوههای تحقیق یا تحلیل داده است، زیرا بعد فلسفی آن بسیار وسیعتر و سنگینتر از بعد عملی آن است. هدف تحلیل پدیدارشناسی، درک و استخراج معنای موجود در پدیدار یا ذات پدیدهی مورد مطالعه است.
این فلسفه یا روش در واکنش به رویکرد عینگرای اثباتگرایی پدید آمد که با منطق قیاسی- فرضیهای سعی داشت تا واقعیتهای اجتماعی را از عینک یا عینکهای نظری از پیش تعیین شده مشاهده کند. از این رو، پدیدارشناسی در صدد است تا پدیدهها را با اتکای به مشخصهها و ویژگیهای(ذاتها/جوهره ها) خودشان توضیح دهد. در این شیوه تحلیل، محقق باید با رها کردن خود از دام همه عادت واره های فکری پیشین، پرهیز از کاربرد هرگونه نظریه با فرضیه راهنما و اپوخهی پدیدهی مورد مطالعه (فرآیند در پرانتزگذاری) آن را توصیف کند.
گام های روش کلایزی به شرح زیر انجام شد:
-تمام توصیف های به عمل آمده از سوژه ها جهت دستیابی به احساسی درباره آنها خوانده شد.
-به هریک از روایتها، برگشته و عبارت های مهم استخراج شد.
-معنای هریک از عبارتهای مهم نوشته شد. (این مرحله به فرمول بندی معانی موسوم است.)
-معانی فرمول بندی شده در قالب خوشه های از تمها سازمان داده شد.
در این مرحله، خوشه ها بصورت مکرر به روایت های اولیه جهت معتبرسازی آنها برگردانده شد. پژوهشگر داده ها یا تم های نامرتبط یا نامنطبق را حذف کرد.
-نتایج مراحل قبلی در قالب یک توصیف مفصل و کامل از موضوع مورد بحث شدند.
-توصیف مفصل و کامل از پدیده مورد بررسی تا حد امکان در قالب یک عبارتِ شناختی ناهمارز صورت بندی شد.
-معتبرسازی نهایی با بازگشت به سوژه ها و پرسیدن در مورد یافته ها بدست آمد.
معمول است که در بخش روش کلایزی، چه در مقاله ها و چه در پایان نامه ها به ذکر یک عبارت کلی، مثلا صرفا بیان اینکه در این پژوهش از روش کلایزی استفاده شده است و گام های آن عبارت است از:، اکتفا می شود. اما رسالت مقاله حاضر این است که راه را برای سایر دانشجویان و محققین علاقهمند به پدیدار شناسی روش کلایزی ولو به اندازه یک گام هموارتر نماید؛ راهی که در ابتدای آغاز این پژوهش برای نگارنده ناهموار بود. به همین جهت برخلاف رویه ی مرسوم توضیحاتی گسترده تر و عملیاتی تر در ۱۵ مرحله درخصوص روش تحلیل داده ها ذکر می شود:
پیادهکردن و استنساخ نوارهای مصاحبه در روش کلایزی، مرحلهای روشن اما مهم در تحلیل پدیدارشناسی دادههای مصاحبهای است. در این مرحله پژوهشگر علاوه بر پیادهسازی گزارههای لفظی تا حد ممکن ارتباطات غیرکلامی و پیرازبانی را نیز انجام داد. حاشیهی پهنی در سمت راست متن خالی گذاشته شد تا محقق بتواند بعدها آنچه را به عنوان واحدهای معنای کلی (تم) تشخیص میدهد در آن یادداشت کند.
اکنون به فرایندی میرسیم که باید در پی گوش دادن به مصاحبههای ضبط شده و خواندن متون پیاده شده بیاید. در روش کلایزی محقق کوشید در رویکرد به دادههای تحقیق، که همان نوارها و متون هستند، با گشاده نظری نسبت به هر معنایی که در آنها نمودار شده همراه باشد. این مرحلهای اساسی در پیروی از تقلیل پدیدارشناسی است که برای ایضاح واحدهای معنای کلی ضروری است. برای این کار محقق تلاش کرد معانی و تفسیرهای خود را تا حد ممکن به تعلیق درآورد (در پرانتز گذاشت) و به جهان یگانهی فرد مورد مصاحبه وارد شد. با این کار در روش کلایزی از خاستگاههای جهانبینی فرد برای فهم معنای سخنانی که بر زبان میآورد استفاده شد، نه برای یافتن آنچه محقق انتظار دارد فرد بر زبان آورد.
به دنبال اینکه محقق تفاسیر و معانی خود را تا حد امکان «در پرانتز» گذاشت، کلیتی را از مصاحبه درک نمود و برای این کار بارها سراسر نوار ضبط شده را گوش داد و متن پیاده شده را چندین بار خواند. در این مرحله روش کلایزی محقق به سطوح غیرکلامی و پیرازبانی مکالمه که شامل لحنها، تأکیدها، مکثها و لرزش صدا و سکوت های طولانی و گریه ها و چیزهایی از این دست توجه خاص کرد. مسائل مهم و ادراکات کلی را در دفتر یادداشت ثبت کرد و تا حد امکان تلاش نمود که این ادراکات به معنایی که مصاحبهشونده مراد کرده وفادار باشد.
در این مرحله روش کلایزی مصاحبه پیاده شده، مصاحبه کننده پیشفرضهای خود را تا حد ممکن در پرانتز گذاشته و تلاش کرده تا جایی که میتواند به دادهها وفادار بماند، و همچنین معنای یک بافت را به کلیت مصاحبه بخشیده است. در این مرحله محقق روند دشوار درگذشتن از کلمات، عبارات، جملهها، بندها و ارتباطات معنادار غیرکلامی موجود در نسخهی پیاده شده برای ایضاح معانی ذهنی شرکتکنندگان را آغاز کرد. این کار که باید با نهایت گشاده نظری انجام میشد، رسیدن به کنه معنای بیان شده در یک کلمه، عبارت، جمله، بند و ارتباط غیرکلامی است.
در این مرحله از نرم افزار word و امکان اضافه کردن توضیحات محقق در حاشیه متن استفاده شد. در این مرحله همچنین همهی معانی کلی حتی آن ها که اضافه به نظر میرسیدند در نظر گرفته شدند.
این آغاز یک مرحلهی بسیار حساس در وضوح بخشیدن به دادهها در روش کلایزی است. همین که واحدهای معنای کلی قابل تشخیص شدند، محقق تلاش کرد سئوالات تحقیق را به آنها مرتبط کند. به عبارت دیگر، محقق سئوالات تحقیق را به واحدهای معنای کلی ربط میداد تا تعیین کند که آیا این واحد از گفتههای فرد مشارکتکننده به پرسشهای تحقیق پاسخ میدهند یا آنها را روشن میسازند؟ اگر پاسخ این سئوال مثبت بود، به شیوهای شبیه به مرحلهی چهارم آن واحد را به مثابه واحدی با معنای مرتبط یادداشت کرده و محقق به این نکته هم توجه داشت که گزارههایی که کاملاً با پدیدارمورد مطالعه بیارتباط بود ثبت نمیکرد.
محقق در این مرحله روش کلایزی زمان بسیاری گذاشته و برای وضوح بیشتر دادهها و محتوای مجموع آنها را با کمیتهی تحقیق (همکار پژوهشی و اساتید راهنما و مشاور) هم درمیان گذاشت. این کار در روش کلایزی به محقق برای پرهیز از دخالت پیش فرض ها، قضاوت ها و انجام گشاده نظری در برابر داده ها کمک کرد و به تایید، تعدیل یا رد ارتباطی که محقق با واحدهای معنایی برقرار کرده بود ادامه دهد. این کار آزمونی مناسب برای سنجش پایایی یافتههای به دست آمده است چنین تشخیصهای مستقلی در اطمینان بیشتر از صحت مطالعه یاریرسان هستند.
پس از طی مراحل فوق در روش کلایزی، محقق به سیاههی واحدهای معنایی مرتبط توجه کرده و آن هایی را، که در قیاس با آنچه پیش از این در سیاهه آمده، آشکارا حشو و تکراری هستند حذف نمود. در طول این فرایند در روش کلایزی، محقق به تعداد واقعی دفعات تکرار یک واحد معنایی هم اهمیت داد که به خودی خود میتواند روشنگر نکات مهمی باشد. برای مثال این امر میتواند نشاندهد چرا یک مسئلهی خاص برای مشارکتکننده مهم است.
به محض اینکه محقق سیاههای از واحدهای مرتبط معنایی با حذف موارد حشو را آماده کرد، کوشید تعیین کند کدام از این واحدهای معنایی مرتبط با یکدیگر در یک دسته جای میگیرند. به عبارت دیگر درونمایهها و بنمایههای مشترکی را در روش کلایزی جستجو کرد که چندین واحد مجزای مرتبط به معنا را در یک دسته جای دهد.
کلایزی دراین باره میگوید: «مشخصاً در این مرحله روش کلایزی است که محقق پدیدارشناس با چیزی مواجه میشود که نمیتوان صراحتاً آنرا توضیح داد، چرا که با آن چیز ناگفتنی درگیر میشود که آنرا بینش خلاقه میخوانند.»
درنهایت در این مرحله در روش کلایزی محقق تمامی دستههای معنایی را واکاوی میکند تا یک یا چند درونمایهی مرکزی را تعیین کند که اساس این دستهها (و این بخش از متن پیادهشده) را بیان میکنند.
پس از انجام مراحل بالا در روش کلایزی محقق به متن پیادهشدهی مصاحبه برگشته و خلاصهای از مصاحبه برای خود نوشت که درونمایههای استخراجشده از دادهها را در خود داشت.
در این مرحله در روش کلایزی محقق خلاصه و تم های بدست آمده از مصاحبه را طی تماس تلفنی و یک مورد پست الکترونیکی به شرکتکنندگان در تحقیق درمیان گذاشته و به مکالمه پرداخت. این فرصتی عالی برای «آزمون اعتبار» تجربی است. تمام مشارکت کنندگان با نکات بدست آمده موافق بودند و در ۲ مورد اطلاعات بدست آمده تکمیل شد
پس از انجام مراحل بالا در روش کلایزی محقق برای یکایک مصاحبهها محقق به درونمایههایی که در بیشتر یا همهی مصاحبهها تکرار شدهاند و تفاوتهای فرد به فرد آنها دقت کرده است. این مرحله دو بخش داشت که بخش اول، توجه به درونمایههایی است که در تمامی یا اکثر مصاحبهها مشترک بودند. درونمایههایی که در هر مصاحبهی فردی وجود را در یک دسته جای داده تا درونمایهای کلی مشخص شود که در همه یا اکثر مصاحبهها وجود داشت. بخش دوم نیز توجه محقق به درون مایههایی بود که تنها در یک مصاحبهی حاشیهای یا تعداد کمی از مصاحبهها وجود داشت.
در این مرحله از روش کلایزی، محقق پس از دقت به درونمایههای کلی و یکه، آنها را در بافتهای سراسری یا افقهایی جای داد که خود از آنجا برخاسته بودند. همانطور که گیورگی (۱۹۷۱) میگوید: «به خاطر نقشی که پدیدار در بافت خود دارد در درک پدیدار، افق اهمیت اساسی دارد، و حتی اگر تنها تلویحاً شناخته شود یکی از چیزهایی است که معنای پدیدار را تعیین میکند»
هایشنر در این مرحله از روش کلایزی میگوید: «در نهایت، نوشتن خلاصهای ترکیبی از همهی مصاحبههایی که دقیقاً اساس پدیدار بررسیشده را به دست میدهند کمککننده و آموزنده است. این خلاصهی ترکیبی «جهان» را آنگونه که مشارکتکنندگان تجربه کردهاند در کل توصیف میکند. در پایان چنین خلاصهای شاید محقق بخواهد به تفاوتهای فردی مهم اشاره کند»