هرچند چارچوب تحلیل روایی سیاست در سال ۲۰۱۰ برای اولین بار توسط مبتکران آن به دنیای مطالعات سیاستگذاری عمومی معرفی شد، اما زمینه ساز آن استدلال و بحث های پژوهشگران پسااثباتگرایی مانند فیشر و رُو بود که تلاش می کردند به اهمیت نقش روایتها و تأثیرشان بر سیاستهای عمومی تأکید کنند.
منطق بحث پسااثباتگرایان این است که در تجزیه و تحلیل سیاستهای عمومی پژوهشگر باید بتواند به مرتبهای از فهم نسبت به چشماندازها و دیدگاههای مختلف حاکم بر سیاستهای عمومی دست
یابد. در نتیجه پژوهشگر میتواند به علت وجود منازعه یا امکان ایجاد هماهنگی بین دیدگاههای مختلف پیببرد. بدین منظور داستانها و روایتهای مختلف از جهان سیاسی مورد مطالعه قرار می گیرند.
در زمان مطرح شدن و محبوبیت یافتن دیدگاههای پسااثباتگرایان، دانش سیاستگذاری عمومی تحت تأثیر چارچوبهای مشهوری بود که تنها بر موضوعات عینی و اثباتی توجه داشتند و پژوهشهای انجام شده بر مبنای آنها صورت میپذیرفت. با ورود به قرن بیست ویکم میلادی پسااثباتگرایان به چنان جایگاهی دست یافته بودند که یک وضعیت دو قطبی را در نظریات سیاستهای عمومی شکل داده بودند. از یک طرف به برساخته شدن واقعیتهای اجتماعی توسط بازیگران سیاسی به کمک روایتها تأکید میشد. اما قطب دیگر چنین امری را نادیده میپنداشت و تنها بر روشهای اثباتگرایی تأکید می کردند.
مسئله ای که پسااثباتگرایان با آن مواجه بودند، ضعف آنها در نشان دادن ایدههایشان به روش عینی و مطابق با معیارهای پذیرفته شده در پژوهشهای علمی بود. به عبارتی آنها نمی توانستند نقش روایتها را در خصوص یک موضوع مطرح در سیاستهای عمومی به نحوی نشان دهند که مورد پذیرش پژوهشگران دیگر نیز واقع شود.
در راستای پاسخ به این نیاز پژوهشگران علاقه مند به ایده های پسااثباتگرایی موفق شدند از چارچوب تحلیل روایت رونمایی کنند تا بتوانند پیشرفت و جهشی را در مطالعه نقش روایتها بوجود آورند. مبتکران این چارچوب به نیت کاستن از مخالفتهای موجود و مقبولیت بیشتر این روش در میان صاحبنظران، از چارچوب تحلیل روایت به عنوان نگرشی یاد کردند که نگاهی کمی، ساختاری و اثباتی در مطالعه روایتهای سیاست دارد.
اهمیت روایتها محققان را بر آن داشت تا فرایند سیاستگذاری را بر اساس محور قراردادن روایتها مورد مطالعه قرار دهند و مدلی را ارایه کنند که روایتها را به شیوه ای عینی و تکرار شونده، تحلیل نماید. چارچوب تحلیل روایت بر نقش روایت به عنوان یک نکته کلیدی تاکید دارد و دو پرسش مشخص را بدین منظور مطرح میکند:
-نقش روایت در فرایند سیاستگذاری چیست؟
-روایت چه تأثیری بر خروجی سیاستگذاری دارد؟
پژوهشگر تحلیل روایت برای پاسخ به پرسشهای فوق به شکل ضمنی جهان بینی های بازیگران دخیل در سیاستگذاری و شهروندان را توصیف و تبیین میکند. همچنین با توجه به موضوع مورد بررسی مشخص میکند که کدام یک از سطوح تحلیل سه گانه برای کشف حقیقت مناسبتر هستند. در نهایت با بررسی فرضیهای که گویای روابط بین عناصر روایت است، امکان دست یافتن به یک نظریه مناسب مهیا می شود.
پیش از هر چیز لازم است تا محققی که قصد استفاده از روش چارچوب تحلیل روایت را دارد با پیشفرض های این چارچوب آشنا باشد. پیشفرضهای این چارچوب را میتوان در پنج مورد بیان کرد:
حقایق سیاسی توسط جامعه برساخته میشوند.
-هرچند حقایق سیاسی به صورت مصنوعی ساخته میشوند، اما همچنان برداشت ذهنی
-شهروندان از این حقایق متفاوت است و تحت تأثیر عواملی همچون عقاید و ایدئولوژی شخصی شهروندان است.
-روایتها دارای ساختار مشخص و قابل رویت هستند.
-روایتها بر اساس سه سطح تحلیل بررسی میشوند که عبارتند از سطح تحلیل خُرد (فرد)، میانی (گروه) و کلان (فرهنگها یا نهادها)
-روایتها در ذهن انسانها اثربخشی و جذابیت بالایی را دارند، بهگونهای که انسانها دوست دارند در قالب یک داستان بیاندیشند و صحبت کنند.
برای انجام پژوهش با استفاده از چارچوب تحلیل روایی سیاست پژوهشگر باید مراحل مشخصی را انجام دهد. بعد از مشخص نمودن موضوع پژوهش، انتخاب روش کار ضرورت دارد. معمولا بر اساس سطح تحلیل و متناسب با طرح پژوهش از یکی از سه شیوه پیمایش، مصاحبه یا گروه متمرکز و تحلیل محتوا استفاده میشود.
همچنین پژوهشگر برای انجام پیمایش نمونه ای را از جامعه آماری انتخاب می کند تا اثر یک روایت (متغیر مستقل) را در آن نمونه انتخاب شده (متغیر وابسته) مشاهده نماید. یکی از روشهای رایج در
علوم اجتماعی برای گردآوری داده، مصاحبه با افراد و یا انجام مصاحبه در قالب گروههای متمرکز است.
در زمان بهره گیری از این روش در تحلیل روایت هدف آن است که بتوان با در نظر گرفتن عناصر روایت، پرسشهایی را مطرح کرد که جواب آن دیدگاه افراد را نسبت به شخصیتهای اصلی مشخص کند. به عبارتی معلوم شود که شهروندان در خصوص یک مسأله اجتماعی چه کسی یا چه چیزی را عامل ایجاد مشکل میدانند (ظالم)، چه افرادی تحت تأثیر مشکل هستند (مظلوم)، چه کسی باید مشکل را حل نماید (قهرمان).
شاید پرسیدن چنین سوالات مستقیمی با انتقاد مواجه باشد، اما برای حفظ عینیت تحقیق و جلوگیری از دخالت تفسیر پژوهشگر، مطرح کردن این سوالات راهگشا خواهند بود. در غیر اینصورت این خطر متوجه تحقیق خواهد بود که در زمان تحلیل دادهها پژوهشگر مطابق تفسیر شخصی خود دیدگاه مصاحبه شوندگان را در خصوص عناصر تحقیق دخالت بدهد.
در تحلیل محتوا، دادههای استخراج شده از اسناد به عنوان داده های حاوی روایت استفاده میشوند. برای اینکه بتوان از روش تحلیل محتوا استفاده نمود، لازم است تا ابتدا محقق مشخص کند کدام یک از عناصر تحلیل را بررسی میکند و متناسب با آن یک عملیات کُدگذاری را انجام دهد. پیش از شروع کار باید حجم محتوایی که قرار است بررسی شود، مشخص شود، زیرا تحلیل محتوا میتواند بسیار زمانبر باشد و ممکن است بررسی همه محتوای مربوطه امکانپذیر نباشد. سوال پژوهش مبنای کار قرار میگیرد و بر اساس آن میتوان معین کرد که دامنه پژوهش چقدر وسیع باشد و همچنین مطالب در چه سطحی بررسی شوند. ممکن است در یک پژوهش تنها به تحلیل محتوای یک عنوان یا یک جمله از هر سند بسنده کنند و در موردی دیگر حتی تمام نوشته های یک سند مالک عمل قرار بگیرد.
پژوهشگر در چارچوب تحلیل روایی سیاست می تواند با توجه به سطح تحلیل و موضوع پژوهش از منابع مختلفی نسبت به شناسایی و جمع آوری روایت ها اقدام کند. همچنان که پیش از این بیان شد به دلیل گرایش ذاتی انسانها به روایت، در سطح جامعه میتوان روایتهای بیشماری را مشاهده کرد. در سطح تحلیل خُرد و میانی میتوان از اطالعیه مطبوعاتی یک بازیگر سیاسی، اسناد بایگانی شده سازمانها، فیلمهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی، خبرنامه های سازمانها، سرمقالات منتشر شده از بازیگران سیاسی در رسانه ها، مقالات نوشته شده در رسانه ها توسط سردبیران رسانه، گزارشهای منتشر شده توسط دولت و آمار منتشر شده توسط بازیگران سیاسی استفاده کرد.
سپس پژوهشگر مطابق اصولی که پیش از شروع پژوهش اعالم کرده است یا باید کل یک سند را به عنوان تنها دربردارنده یک روایت در نظر بگیرد یا تلاش کند در هر یک از اسناد روایتهای متعددی را شناسایی کند. بدین منظور باید کُدنامهای آماده شود و روایتهای استخراج شده در آن نگاشته شوند. در هر کُدنامه لازم است تا مشخص گردد چه اجزایی از روایت قابل تشخیص بوده اند، اعم از اجزای ساختاری (مانند شخصیتهای اصلی، پیش زمینه و…) و همچنین اجزای محتوایی (نوع استراتژی، نظام باورها).
در آخرین گام از هر پژوهش پیش از بیان نتیجه لازم است تا دادههای جمع آوری شده مورد تحلیل قرار گیرند. در ابتدای شکل گیری چارچوب تحلیل روایت غالب پژوهش ها با روشهای کمّی انجام میشد. البته با گذشت زمان و گسترش یافتن چارچوب تحلیل روایت انتظار میرود. روشهای کیفی نیز مورد استفاده قرار بگیرند.
دلیل اصلی که روشهای کمّی مورد استفاده قرار گرفته بود، تأکید یکی از مبتکران این چارچوب بر نگاه عینی بود که این کار به مطالعه حجم بالای اسناد مطالعه نیاز داشت. در جایی که تعداد منابع روایت شناسایی شده به بیش از صد سند میرسد، از روشهای کمی استفاده میکنند.
همچنین با توجه به موضوع پژوهش از روشهای آمار توصیفی ساده یا پیچیده بهره گرفته میشود تا بوسیله آنها مسایلی نظیر میزان مرکز بودن و پراکندگی (مجذور کای و رگرسیون) دادههای روایت مورد بررسی قرار بگیرند و صحت فرضیه تحقیق مشخص شود.
از زمان معرفی شدن چارچوب تحلیل روایی سیاست تاکنون، پژوهشهایی که با کمک این چارچوب انجام شدهاند، از نرمافزار مشخص یا انحصاری استفاده نکردهاند. دلیل این امر عدم نیاز پژوهشهای انجام شده به محاسبات آماری سنگین است. محور اصلی پژوهشها، دست یافتن به فراوانی شخصیتهای اصلی روایت و نوع استراتژی اتخاذ شده توسط راویان است. لذا پژوهشگر بدین منظور میتواند از نرم افزارهای رایج کُدگذاری استفاده نماید و در نهایت جدولهایی را آماده کند که تعداد روایتهای شناسایی شده، به همراه فراوانی شخصیتهای اصلی و استراتژی بکار رفته را به سادگی نشان دهند.